پارهی نخست- هرمنوتیک رمز
تمایلِ روح به خدا، بازتاب تمایل روشنی به ابهام است. این تمایل به آماجی دست نیافتنی، در گودترین زوایای روح انسان نهفته است.
عشق نیز ریشه در تمایل ذاتی انسان به غربت دارد. ریشه در جذابیتِ ایهامی دارد که در بیگانگی نهفته است. یعنی انسان متمایل به غربتی است که از آن میهراسد. عشق واکنش انسان به روشنی تند صراحت افراطی است وقتی که بیپردگی به رمز و به متافیزیک و به ایمان تبدیل میشود. خدا نماد عالیترین کاراییِ انتزاع است؛ بازگوگر نبوغ انسان در خلق یک امکان عقلی در خلا مطلق است.
خدا، زادهی استحالهی ناپیداییِ درون، به بتوارگی یک انتزاع است. ذاتِ احدیت، ذاتِ انتزاعیِ بتوارگی است و به همین سبب ناشکستنی و نامیرا است.
تمایلِ روح به خدا، بازتاب تمایل روشنی به ابهام است. این تمایل به آماجی دست نیافتنی، در گودترین زوایای روح انسان نهفته است.
عشق نیز ریشه در تمایل ذاتی انسان به غربت دارد. ریشه در جذابیتِ ایهامی دارد که در بیگانگی نهفته است. یعنی انسان متمایل به غربتی است که از آن میهراسد. عشق واکنش انسان به روشنی تند صراحت افراطی است وقتی که بیپردگی به رمز و به متافیزیک و به ایمان تبدیل میشود. خدا نماد عالیترین کاراییِ انتزاع است؛ بازگوگر نبوغ انسان در خلق یک امکان عقلی در خلا مطلق است.
خدا، زادهی استحالهی ناپیداییِ درون، به بتوارگی یک انتزاع است. ذاتِ احدیت، ذاتِ انتزاعیِ بتوارگی است و به همین سبب ناشکستنی و نامیرا است.