۱۳۹۰/۱۰/۹

مصر، تکرار یک تجربه ی شوم؟!


ارتش مصر با ایجاد صحنه‌های خشن سرکوب، اسد را در سوریه عملا از گوشه‌ی رینگ بیرون می‌آورد. همان گونه که اسد با وحشی‌گری‌هایش خشونت گران اسلامی ایران را از زیر ضرب افکار عمومی جهان خارج کرد.
هدف ارتش مصر – از سرکوب بی‌رحمانه‌ی نسل جوان مصر – ایجاد یک دوراهی است : بازگشت به رژیم گذشته یا پذیرش آلترناتیو «برادران مسلمان» .
دو راهی‌های سیاسی همواره در شرایطی بوجود می‌آیند که روانشناسی اجتماعی به یاس می‌گراید و روحیه‌ی گسست و بازگشت و رفت و برگشت بر فرهنگ سیاسی چیرگی می‌یابد.

۱۳۹۰/۹/۵

«جنگ آخر زمان» در ایران


نقدی بر کتابِ ماریو بارگاس یوسا

برای اثبات این حقیقت که "بارگاس یوسا" نویسنده‌ای جامع‌الاطراف است دلیل روشنی در دست است، شاهکاری که به اظهار نظر ِ یک خواننده‌ی آلمانی در اینترنت، یکی از سه یا چهار رمان برتر میان رمانهای جهان است و به گفته‌ی خواننده‌ی دیگری، حیف است آدم از این جهان برود و این کتاب را نخوانده باشد و باز به گفته‌‌ی یکی دیگر: بهترین رمان ضد جنگ.همه‌ی زمان‌ها

با سپاس و قدرشناسی از مترجم توانا "عبدالله کوثری"


داستان رمان کمی پیش از انقلاب مشروطیت ایران، در برزیل رخ می‌دهد. داستان، سقوط سلطنت و تکوین دولت جمهوری است و مقاومت سرسختانه‌ی ارتجاعِ عدالت‌خواه مذهبی که آشکارا با جدایی دین از دولت مخالفت می‌کند و جهان را پر از فساد و تباهی می‌داند و به همین سبب در انتظار ظهور مهدی موعود بسر می‌برد. مرشد که رهبری این ارتجاع مذهبی عدالت‌خواه را بعهده دارد، با جاذبه‌ی مسیحائی خود موفق به سازماندهی یک مقاومت مسلحانه می‌شود. او با رهنمودهایی مانند: «با خودی‌ها مهربان و با مخالفان، مانند افعی، خشن و بی‌رحم باشید"، مقاومتی بزرگ را علیهِ جمهوری سازمان می‌دهد. او از راهزنان و آدم‌کشان فراری مانند "پاژئو" و "ابوجیائو" قدیسانی می‌سازد که از لحاظ فردی و درون‌گروهی پرهیزگارند، اما سربازان ارتش جمهوری را، که آنها را سگ می‌نامند، تکه پاره و مثله می‌کنند.

۱۳۹۰/۸/۲

روانشناسی قدرت بی‌مرز


اعتقاد در شرایط تحریک عاطفی، فردیت و تنوع را در گروه‌های مردم از بین می‌برد و آن‌ها را به «توده» تبدیل می‌کند- یعنی به ارگانیسم یگانه‌ی یکدستی که انتقاد را پدیده‌ای غریب می‌داند. پس واژه‌ی کلیدی در شناخت مدیریتِ اعتقادی، واژه‌ی «توده» است ، نه واژه‌ی رهبری. به همین سبب هرچند در آغاز این رهبر است که توده‌های پیرامون‌اش را از راه تحریک اعتقادی رهبری می‌کند، اما به تدریج خودِ او با قرار گرفتن زیر تاثیر تحریک اعتقادی توده‌ها از راه توهمی که او خود در آن‌ها ایجاد کرده‌، زیر رهبری آن‌ها قرار می‌گیرد.

۱۳۹۰/۶/۲۲

نقدی بر اصلاح طلبی دینی و سِحر غیرقابل مقاومت کارزار انتخاباتی

انحطاط آن وضعیتی است که پیشرفت اجتماعی دچار گسست می‌شود و جامعه در موقعیت سکون، نه به پیش و نه به پس می‌رود و بحران اخلاقی به صورت بحران اعتماد در مناسبات سیاسی تجلی می‌کند؛ رهبران اجتماعی و سیاسی به نیاز جامعه به آزادی پاسخ نمی‌دهند و یا در سطحی بسیار پایین‌تر از نیاز اجتماعی عمل می‌کنند و با اخلاقی دوگانه با بخشی از مخالفان مردم سازش می‌کنند و قطره‌های کوچک تغییر را بر دیگ داغ انتظارات مردم می‌چکانند. پس نمی‌توانند به شکوفایی در جامعه کمک کنند و به سکون برخاسته از بحران پایان دهند. حاکمیت از این ناتوانی سود می‌جوید و جنبش‌های مردمی را به ناکامی می‌کشاند.
انحطاط پی‌آمد تحقیر و انفعالی است که مردم پس از هر شکست بزرگ بدان دچار می‌آیند. و علامت آن آسیب پذیر شدن عزت نفس انسان‌هاست. عزت نفسی که اعتماد متقابل بر پایه‌ی آن رشد می‌کند.

۱۳۹۰/۵/۲۳

غربت به مثابه وطن

غربت و وطن دو حس‌اند که یکدیگر را به قلمرو آگاهی در ذهن هل می دهند. دو حس وابسته به یکدیگر.
انسان اگر از غربت و بیگانگی نمی هراسید به وطن نمی‌اندیشید. وطن، تازه در خطر که قرار می‌گیرد به قلمرو آگاهی رانده می‌شود. یعنی ذهن به آن وقوف می‌یابد.
در تبعید و مهاجرت، وطن فضایی است که بین آدم و پیرامون او قرار می‌گیرد. رابطه‌ی آدم با پیرامون‌اش و رابطه‌ی پیرامون با آدم از این فضا، یا از این کاتالیزاتور می‌گذرد. غربت از این لحاظ مانند وطن است. این را ما به خوبی در غربت خودمان آزموده‌ایم. نگاه آدم در غربت به پیرامون‌اش از احساس غربتِ او اثر می‌پذیرد. غربت مانند فضایی یا هاله‌ای دور آدم را می‌گیرد و او را از تماس مستقیم و بی‌واسطه با پیرامون بازمی‌دارد. نگاهی که از آنسو به آدم می‌تابد نیز از همین فیلتر می‌گذرد. پس غربت فیلتری است که از دو سو عمل می‌کند؛ فیلتری که از دو عنصر مظلومیت و حساسیت تشکیل می‌شود. یعنی همه‌ی ارتباط‌ ‌های آدم در غربت از فیلتر حساسیت‌ و مظلومیت او می‌گذرد.

۱۳۹۰/۵/۶

چرا اتحادها ناکام اند؟


به ناکامی اتحادها در نوشته‌ی «اتحاد موازی یا ...» پنج سال پیش پرداخته‌ام. با توجه به رویدادهای کنونی، طرح مجدد آن را ضروری ‌دانستم .البته مطلب را بیشتر شکافته‌ام و آن را با تجربه‌‌های پس از جنبش سبز نیز هماهنگ کرده‌ام.


ناممكن بودن اتحاد یا، دقیق تر بگویم، توفیق ناپذیر بودن آن، نتیجه ی فضا و فرهنگ و رابطه ی موازی ای است كه اتحاد ها قهرا در آن حركت می كنند. اتحاد هائی كه تا كنون تجربه شده اند، كوله باری پر از ناكامی و شكست را با خود یدك می كشند، و نمونه های ناموفق آنان را می توان در گونه های زیر برشمرد:

۱۳۹۰/۴/۳۱

یک بیانیه‌ی قابل تایید

اعلام موجودیت سازمان جمهوری خواهان ایران توسط گروهی از ورزیدگان جنبش روشنفکری کشورمان را باید به فال نیک گرفت. مواضع سیاسیِ این بیانیه، پخته و همه‌جانبه‌اند. چرا که از تجربه‌های مستقیم سیاسی در جامعه‌ی ایران‌ برخاسته‌اند. انتشار بیانیه در سالگرد سی‌ام تیرماه، روزی که سلطنت در ایران در آستانه‌ی سقوط قرار گرفت، به آن معنای ژرف‌تری داده است. در «گذر از خیال» نوشته‌ام در سی‌ام تیرماه مصدق می‌توانست تولد جمهوری ایران را اعلام کند و به استقبال طغیان ملی علیه سنت سلطنت برود. شاید اگر چنین می‌شد هرگز یک جمهوری اسلامی در ایران بوقوع نمی‌پیوست.

۱۳۹۰/۳/۳۱

قضیه ی «اشتباه مصدق»

مخالفت با دموکراسی در ایران غالبا با مخالفت با نهضت ملی و مصدق در هم پیچیده شده است. شاید از این رو که تنها نیرویی که در جهت شکل دادن به مکانیسم‌های دموکراسی عمل می‌کرد و هدفی جز آن نداشت مصدق و نهضت ملی او بود. این است که می‌بینیم سه جریانی که با دموکراسی مرزبندی دارند، برای مصدق و نهضت ملی او نیز در تاریخ معاصر کشور ما نقشی قائل نیستند.

۱۳۹۰/۳/۱۸

پیش از ظهورِ نواختن


از نردبان موج‌ها
پایین می‌آیی
بر فرش سرخ ساحل
پا می‌گذاری
و نردبان، به انتظار لحظه‌ی بازگشت‌ات
تا می‌خورد


نزدیکی، نقطه‌ی متحرکی است
که خط ثابت دوری را تفسیر می‌کند
عشق، آتشی است
که در دامنه‌های فاصله روشن می‌شود

سوسیال دموکراسی، سوسیالیسم غیر ایدئولوژیک


برخی از شناسه‌های سوسیال دموکراسی را که در زیر خواهند آمد در نوشته‌های گوناگون به طور پراکنده مورد بحث قرار داده‌ام و قصد این نوشته ارائه‌ی ریز منظم شناسه‌های یاد شده است.سوسیال دموکراسی برای ایرانیان تنها پدیده‌ای جهانی نیست، تجربه‌ای داخلی و ملی نیز هست. شناسه‌های سوسیال دموکراسی‌ به شرح زیر هستند. شناخت این ویژگی‌ها مفهوم سوسیال دموکراسی را شفاف می‌کند:

۱۳۹۰/۳/۱

تسلی

به ن - یثربی


به خاطر تو، عشق من!
نه جهان را محکوم می کنم
و نه از جهانِ بی تو بیزارم




به زخم آغوشم نگاه می کنم
و دلم به حال هوا می سوزد
که میان دست های زخمی ام
هلاک می شود
و هندسه ی عشق را بی دایره
تباه می کند


دلهره ای به بزرگی عشق
که تو در گیسوان پریشان خورشید افکنده ای
گرمم می کند

۱۳۹۰/۲/۲۹

عرف چیست


جمهوری اسلامی در سه دهه‌ی گذشته با قطع روند سکولاریزاسیون در جامعه‌ی ایران تلاش کرد تا فرهنگ عرفی و ملی را در جامعه‌ی ایران تا حد امکان تضعیف کند و با توجه به امکانات مادی و رسانه‌ای و با خفه کردن صدای مخالفان تا مقیاس قابل توجهی موفقیت بدست آورد. از سوی دیگر مخالفان جمهوری اسلامی نیز راه او را در تضعیف فرهنگ سکولار هموار کردند. چرا که خود نیز اعتقادی و غیرسکولار بودند. درست به همین سبب من مبارزه‌ی روشنفکران ایدئولوژیک را در راه سکولاریزاسیون مبارزه‌ای جدی و موثر نمی‌دانم . و این مضمون را در سخنرانی بروکسل برغم کوتاهی فرصت کوشیده‌ام بیان کنم. (این سخنرانی را در (http://www.youtube.com/watch?v=iqENX-KqivY ) می توان شنید و مفصل تر آن را در متن پیش نویس سخنرانی که با نام «سکولاریسم، مذهب و ایدئولوژی» منتشر شده است، خواند. به این بحث همچنین در نوشتار‌ها و گفتارهای: «ایران و ذات» ، «جنبش سبز، چرخش جامعه‌شناختی در ایران» و نیز در سخنرانی در دانشگاه استانفورد(http://www.youtube.com/watch?v=zMWfVyLKcJk ) پرداخته‌ام.
خلاصه‌ی سخن این که در چارچوب یک جنبش ملی است که می‌توان به روند سکولاریزاسیون در جامعه‌ی ایران تحقق بخشید. جنبش ملی تنها یک ایده و انتزاع نیست و ردپای آن را در واقعیت‌های تاریخ ملی باید پی گیری کرد. به عنوان مثال در جنبش سبز. جنبش سبز همان گونه که در آغاز تولد خود نشان داد، می تواند به یک جنبش ملی سراسری فرابروید.
منظور من از سکولاریزاسیون، عرفی شدن مناسبات است. عرفی در برابر شرعی قرار دارد. جامعه‌ی ایرانی در روند مدرن شدن خود از مناسبات شرعی به مناسبات عرفی انتقال یافت. این روند در یکی دو دهه‌ی نخست حکومت جمهوری اسلامی قطع شد ولی در دهه‌ی سوم، جامعه‌ی ایران به شکل‌های گوناگون به قطع روند سکولاریزاسیون واکنش نشان داد. جنبش سبز تبلور این واکنش بود. این روندِ عرفی شدن درست برخلاف خواست جمهوری اسلامی در جامعه‌ی ما صورت گرفت.
عرف در تاریخ تحول اجتماعی، بین فقه (تئولوژی) و دانش حقوق قرار می‌گیرد. اولی را تضعیف می‌کند و به دومی فرامی‌روید. عرف یک منبع شناخته شده‌ی حقوق است. آن را حقوق نانوشته نیز می‌نامند. در میان کشورهای اروپایی در انگلیس بیش از همه جا حقوق بر قواعد عرفی متکی است.

۱۳۹۰/۲/۲۱

پلنگ در دریا


پلنگِ قله‌ی حس
در دره‌ی بین دو موج
مخمل آب را می‌جود و
آبی می‌شود


از بلندای دریا، پلنگ
چکه چکه می چکد و
در منحنی تواضع موج
غرقه می شود

۱۳۹۰/۲/۲۰

زن و زمان


پس از خواندن رمان «اورلاندو» اثر ویرجینیا وولف


«عمر به کوتاهیِ فاصله‌ی افتادن برگ از شاخه‌ی درخت است.» هنر ویرجینیا وولف در رمان اورلاندو این است که عمر چهارصد ساله‌ی اورلاندو را در این فاصله‌ی عمودیِ افتادن جا می‌دهد. و راز درازیِ عمر کوتاه انسان را در برش‌های بزرگ تحول اجتماعی باز می کند.
اورلاندو نجیب‌زاده‌ای از نزدیکان ملکه الیزابت است. او یک چهارم از زندگی‌اش را در پیکر یک مرد و سه چهارم بقیه‌ را در پیکر یک زن بسر می‌برد. او چهارصد سال عمر می‌کند اما از نظر بیولوژیک سی و شش ساله باقی می‌ماند. درازی عمر اورلاندو به درازی انقلاب بورژوازی در انگلیس است. بخش بزرگ این عمر دراز که از عصر ملکه الیزابت (عصر شکسپیر) آغاز می‌شود و تا عصر ملکه ویکتوریا ادامه می‌یابد، بر زمینه‌ی تاریخی میان این دو عصر می‌گذرد. عمر دراز اورلاندو را می توان نشانه‌ی افزایش میل به بیشتر زیستن و بیشتر تجربه کردن زندگی به هنگامه‌ی اوج‌گیری تحول اجتماعی و تغییرات ناشی از آن دید.
شکل رمان، تذکره نویسیِ (شرح حال نویسیِ ) تخیلی است. ویرجینیا وولف می‌گوید: «تفاوت رمان با شرح حال نویسی این است که رمان حاوی حقیقت نیست؛ رمان، سراب است.» او در هیات یک تذکره نویس، خواننده را به دنبال سراب زلال رمان خود می‌کشاند. روح و روانِ کاراکترهای خود را که می‌شکافد، شانه به شانه‌ی مارسل پروست به پیش می‌تازد. گرچه او نسبت به پروست از قاطعیت ضد ارتجاعی بیشتری در برخورد با پس‌ماندگی‌های مردسالارانه برخوردار است.


اما او قاطعیت خود را در هاله‌ای از ظرافت‌های فرهنگ، که با ظرافت‌های زنانه می‌آمیزد، می‌پوشاند.

۱۳۹۰/۱/۲۴

جنبش سبز، چرخش جامعه شناختی در ایران

پیش نویس سخنرانی در دانشگاه استانفورد – مرکز مطالعات ایران.
سخنرانی و توضیحات و پرسش و پاسخ را در 9 بخش در یوتیوب – در آدرس (kakhsaz stanford) می توان دید و شنید.




اصطلاح چرخش جامعه شناختی را از این رو بکار می برم که تغییر اجتماعی برای بیان منظور من نارسا است. تغییر اجتماعی گاه تغییری محدودتر، و گاه حتا برعکس، تغییری زیرساختی تر –اقتصادی تر -را بیان می کند. و هیچ یک از این دو مراد من نیست.
تغییر در زیرساخت اقتصادی که همان تغییر اجتماعی است، می تواند مانع چرخش جامعه شناختی بشود. تاکید بر عدالت خواهی و تغییر ساختار اقتصاد سیاسی که با مخالفت با لیبرالیسم سیاسی صورت می گیرد، تضاد اقتصاد گرایی را با تئوری آزادیخواهی نشان می دهد و به همین سبب است که من چرخش جامعه شناختی را برای جامعه ی در حال گذار به مدرنیته، از دگرگونگی در زیرساخت اقتصادی اساسی تر و بنیانی تر میدانم. چرخش جامعه شناختی را از بررسی موقعیت های پنج گانه ی زیر می شناسیم:

۱۳۸۹/۱۲/۲۱

شبیخون


بر پوست چروکیده‌ی دست‌هایت
موریانه‌
با مارشی شوم می‌رقصد
و حفره‌ی تن‌ات را
با مته‌ی زمان
از پوچی ابدیت پر می‌کند


قدرت
در جغرافیای حریص تن‌ات
نامی است
که تبسم آهنین ایمان را
بر لبهایت
تعریف می‌کند
نامی بر پیشانی جادوگران خیابانی
که با عریان‌ترینِ واژه‌ها
به پوشیدگی‌های فرهنگ
شبیخوان می‌زنند.


خیابان را قرق می‌کنند
و با دشنه‌هایی از کلام
مرزهای مفخم زبان را
می‌دَرَند

۱۳۸۹/۱۲/۱۴

سکولاریسم، مذهب و ایدئولوژی

تجربه‌ی جمهوری اسلامی گویاتر از ده‌ها کتاب فلسفی پیچیده به مردم ایران نشان داده است که اسلام تنها در صورت عرفی شدن (سکولاریزه شدن) امکان ادامه‌ی حیات دارد.
عرف به مجموعه‌ای از قواعد رفتاری خود جوش گفته می شود که در جهت تنظیم مناسبات متقابل انسانی بکار بسته می‌شود. عرف به نیازهای متغیر عملی پاسخ می‌گوید و به همین سبب متعهد به پیشداوری‌های مذهبی نیست. این ویژگی، عرف را از اخلاق، که از پیشداوری‌های مذهبی تغذیه می‌کند، متمایز می‌کند. به همین سبب حقوق مدرن که به نقش فقه و قواعد شرعی در مناسبات اجتماعی پایان می‌دهد، بر عرف تکیه می‌کند و تحت تاثیر دینامیسم آن خود نیز تغییر می‌کند. تضاد دگماتیسم دینی با سکولاریسم به تضاد آن با قواعد زندگی عرفی بر می‌گردد.
سکولاریزاسیون روند تغییر شکل ایمان است. یعنی ایمان قرون وسطایی را به ایمان عصر جدید فرا می‌رویاند. ایمان قرون وسطایی با مفاهیم کلی رابطه‌ی عاطفی برقرار می‌کرد. یعنی علاقه‌ به مفاهیم کلی را جانشین ارتباط با مصادیق انسانی آن‌ها می‌کرد. یعنی مذهب را بیشتر از انسان دوست داشت. ایمان با عبور از مفاهیم کلیدی‌ عصر جدید مانند تعادل، میانه‌روی، تفاهم، عقل سلیم و سنجش و انتقاد، از تقدم مفهموم بر مصداق عبور کرد. در عصر جدید اعتقاد و عاطفه از هم جدا می‌شوند و عاطفه‌ی اعتقادی به مثابه رفتاری غیرطبیعی از اعتبار می‌افتد. عاطفه‌ی اعتقادی بر سطح تفاهم محدودی ( تفاهم میان خودی‌ها) استوار بود؛ اما عصرجدید تفاهم ارتباطی را بر تفاهم مذهبی مقدم می‌کند. این یعنی شکل‌گیری عرف در عصر جدید.

۱۳۸۹/۱۲/۶

سازماندهی برای دموکراسی


در نوشته‌ی "اختلافِ مقوله‌ایِ تشکیلات‌گراییِ ایمانی با جنبش ملی" به تاریخ 30،06،2009، از تفاوت اساسی بین دوسازماندهی عمودی و افقی سخن گفتم در ادامه با توجه به سوال ‌های برخی دوستان بحث را گسترش می دهم.
هفتاد سال تاریخ سازماندهی ایدئولوژیک و ایمانی، همان گونه که دیده‌ا‌یم، به آزادی و دموکراسی در ایران نیانجامیده است. و چرائی آن البته به غوررسی محتاج است. سازماندهی ایدئولوژیک چاره‌ا‌ی جز این ندارد که تغذیه‌ی ذهنی افراد معین و محدودی را تامین کند. و هدف‌اش برقرار کردن ارتباطی مبتنی بر «تفاهم محدود» بین افراد خودی و تفاهم مرحله‌ا‌ی با بقیه‌ی جامعه است. تشکیلات ایدئولوژیک دایره‌ا‌ی است که به دور تفاهمی محدود کشیده می شود. در سازماندهی افقی این ارتباط دگرگونه می شود و تفاهم هدف ارتباط است. در سازمان عمودی تفاهم یا تاکتیکی است، یا دست بالا استراتژیک است. اما در سازماندهی افقی تفاهم استراتژیک نیست، یعنی برای رسیدن به هدف معینی نیست، بلکه مانند مطلقِ هگل، در تحول نسبی واقعیت زندگی می کند. یعنی جایی نیست در دوردست که باید به آن رسید. بلکه خصلت ارتباط است. از آنجا که در تشکیلات عمودی، تفاهم خصلت ارتباط نیست، این تشکیلات نمی تواند در خدمت آزادی، یعنی تفاهم ملی باشد.

۱۳۸۹/۱۱/۲۴

بستر و محورهای اتحاد سوسیال دموکراتیک

سوسیال دموکراسی برخلاف میم- لام، تنها یک اندیشه‌ی جهانی و عام نیست؛ بلکه ترکیبی است از دموکراسی و سوسیالیسم، یعنی آزادیخواهی و عدالت گرایی، که بر بستر تحول ملی رشد می‌کند و تاریخ ملی و سنت‌ها و علایق و مذهب مردم را در نظرات خود وارد می‌کند. چرا که تحول سوسیال دموکراتیک را با تحول عرفی در زندگی مردم هم‌بافت می‌بیند. سوسیال دموکراسی برتمامیت ارضی تاکید می‌کند و به نشانه‌های ملی، مانند پرچم و سرود ملی، احترام می‌گذارد و با این برخورد‌ پیوند خود را با مردم استوار می‌کند.

۱۳۸۹/۱۱/۱۲

قدرت سوم در مصر


با مشاهده‌ی رویدادهای هیجان انگیز تونس و مصرپی می‌بریم که دگرگونگی در ساختار جامعه‌شناختی و جمعیت‌شناختی (دموگرافیک)، که تولد جنبش سبز در ایران زاده‌ی آن بود، کل جهان عرب را نیز در بر گرفته است.


علامت تغییر در ساختار جامعه‌شناختی و جمعیت‌شناختی در جامعه‌ی ایران و کشورهای عربی شکل گیری و تکوین یک قدرت سوم است که به هیچ دیکتاتوری، چه سکولار و چه مذهبی و چه ایدئولوژیک، تن نمی‌دهد. تجربه‌ی جدید در مصر و تونس تجربه‌ی ایران را غنی می‌کند. برخی از روشنفکران ایرانی با واکنش به حاکمیت دینی، به دیکتاتوری سکولار گرایش پیدا کرده‌اند. تجربه‌ی مصر و تونس روشن می‌کند که این گرایشِ واکنشی پایه‌ی محکمی ندارد.

۱۳۸۹/۱۱/۱۱

بین غرور و نخوت بویژه در فضای سیاست و فلسفه، مرز نازکی وجود دارد. غرور اگر با تواضع کنترل نشود مرز خود را با نخوت و تکبر از میان بر‌می‌دارد. این بویژه میان کسانی که به شهرتی خارق‌العاده می‌رسند دیده می‌شود. شهرت برای روح‌های کم ظرفیت دیو هراسناکی است. کسی که اسیر این دیو می‌شود، با تحقیر دیگران مرتکب بی‌عدالتی می‌شود. مردم با نقادی و عدالت خواهی غریزی‌شان پایه‌های ماوراء طبیعی و بیمارکونه‌ی شهرت آن ها را در هم خواهند ریخت.

۱۳۸۹/۱۱/۳

اما من انسان ام

ايليا ارنبورگ

برگردان: احمد شاملو


گذرگاهى صعب است زندگی؛

تنگابى در تلاطم و در جوش.

ايمان، يكى چشم‌بند است؛

ديوارى در برابر بينش.

به خيره مگو كه ايمان كوه را به جنبش در مى‌آورد.

من كوه بى‌جان نيستم، انسان‌ام من!

سنگ مقدس در اين جهان بسيار است

صيقل خورده به بوسه‌ى لبان خشكيده از عطش.

ايمان به جسم بى ‌جان روح مى‌بخشد، ليكن

من جسم بى‌جان نيستم، انسانى زنده‌ام من.

من نابينايی آدميان را ديده‌ام

و توفيدن گردباد را بر عرصه‌ى پيكار،

من آسمان را ديده‌ام

و آدميان را سرگردان به مهى دودگونه فرو پوشيده،

مرا به ايمان، ايمان نيست.

...

۱۳۸۹/۱۱/۱

بال یادش در باد


قایقی بر سطح موج‌ها
ریشه در ژرفا
سینه بر‌فراز باد
می‌رقصد
طره‌های گیسوی زنی زیبا، رقصان در باد
موج‌های دامن‌ا‌ش پر از بازی
نگاهش در افق پرسان
قایق اما پشت مه پنهان

نقدی کوتاه به نوشته‌ای از یک متفکر

بدون هرگونه حاشیه ‌رفتنی می‌خواهم یکی دو نکته را در رابطه با نوشته‌ی دکتر میرسپاسی در رادیو زمانه، به نام «جنبش سبز، امید بجای یقین»، که دوست عزیزی آن را تلفنی برای من خواند، بخاطر گشودن بحث از جنبه‌های گسترده‌تری، مطرح کنم.فشرده‌ی سخنان دکتر میرسپاسی این است که جنبش سبز را باید بر بستر مشخص اجتماعی و تاریخ ملی بررسی کنیم، تا به کلان اندیشیِ روشنفکرانه دچار نشویم. در حالی که ایشان عملا جنبش سبز را متکی بر پشتوانه‌ی تاریخی و ملی نمی‌بینند و شاید به همین سبب آن را با جنبش حقوق مدنی سیاهان در آمریکا مقایسه می‌کنند و نه با خاستگاه تاریخی‌ آن.

۱۳۸۹/۱۰/۲۶

دینِ نفرت، نفرت به دین، و بازی با نفرت

تحول اجتماعی در انگلیس از رفورماسیون تا توافق بر لایحه‌ی حقوق به مرحله‌ی کنونی تحول اجتماعی در ایران پس از جنبش سبز شباهت دارد.
نیروهای مذهبی در انگلیس پس از گذر از فجایع و خشونت های گوناگون به این نتیجه رسیدند که تنها راه برای آزادی مذهب تامین امنیت و دموکراسی و حقوق بشر است. یعنی برای این که مذهب آزاد باشد باید بی دینی نیز آزاد باشد. دموکراسی نتیجه ی پی بردن جامعه به بی حاصلی نفرت ورزی است. رابطه ی دین و دموکراسی، باید بر بستر تحول اجتماعی بررسی شود. دشمنی با دین، بیرون از بستر تحول اجتماعی رخ می‌دهد و دشمنی با یک مقوله‌ی مجرد است. زیرا نفرت شدید به مذهب با تحول عرفی مذهب نیز مخالفت می کند و این تاثیر عملی زیانبخشی بر مناسبات انسانی می گذارد. در حالی که برخورد تفاهم آمیز با اعتقادات مردم، به تحول عرفی اعتقادات آن ها کمک می‌کند. این مسیری است که تاریخ تمدن بشری پیموده است. بجای مبارزه‌ی بی انعطاف با تعصب دینی، باید به رویارویی تحول اجتماعی با تعصب دینی یاری کرد؛ تا تعصب دینی به چالش درونی افتد. پوریتان هایی که امضاء خود را زیر سند دموکراسی و لایحه ی حقوق گذاشتند یک گروه سخت‌گیر و متعصب بودند. که بر بستر تحول اجتماعی ناچار شدند سخت‌گیری و تعصب خود را به قلمرو رفتارهای مذهبی محدود کنند تا راه برای استقرار همزیستی و دموکراسی باز شود.

نقد انقلاب


انديشه ي انقلابي پس از انقلاب اكتبر با تحول در بستر ملي ناهمساز شد. زيرا به نقش محوريِ پلوراليسم باور نداشت. پس با آن ستيز ورزيد و به ورطه‏ي تك‏انگاريِ اعتقادي فرو غلتيد.
پس نقد انديشه‏ي انقلابي، كه دست كم در جامعه‏ي ايراني هنوز نقد نشده باقي مانده است، گزير ناپذير است.


براي نقد انديشه ي انقلابي بايد مفهوم انقلاب روشنگري شود. منظور از انقلاب در اين جا انقلاب اجتماعي ديگري است كه پس از انقلاب بورژوازي رخ مي دهد. اين انقلاب دوم داراي شناسه‏هاي زير است:

۱۳۸۹/۱۰/۱۷

بگذارید تئوری‌ها بمیرند ، نه انسان‌ها‌

بگذارید تئوری‌ها بمیرند، نه انسان‌ها
کارل ریموند پوپر

جنبش ملی و زبانِ باز

این نوشته بخش سوم از نوشتار هرمنوتیک رمز، و در عین حال نوشته‌ای مستقل است


در پاره‌ی نخست زیر عنوان هرمنوتیک رمز کوشیدم تا نشان دهم فرهنگ سیاسی ما بیش‌تر به تعقل عادت دارد و کمتر به فهمیدن. تنها در قلمرو عقل حرکت کردن، انسان را به قاطعیت نظری و اعتقادی می‌کشاند و او را از شک و انتقاد دور می کند و نمی‌گذارد او متعادل بیاندیشد و متعادل عمل کند. نخستین نشانه‌ی کمبود تعادل، در برخورد با دین و خدا خود را نشان می‌دهد. زمانی که برخورد با خدا و دین، نامتعادل شود، برخورد با مفاهیم دیگر مانند ملت نیز نا متعادل می‌شود. برخی ضدملی می‌شوند و برخی ملت پرست. این ها از موانع دستیابی به یک جنبش ملی و سراسری اند.