جمهوری اسلامی در سه دههی گذشته با قطع روند سکولاریزاسیون در جامعهی ایران تلاش کرد تا فرهنگ عرفی و ملی را در جامعهی ایران تا حد امکان تضعیف کند و با توجه به امکانات مادی و رسانهای و با خفه کردن صدای مخالفان تا مقیاس قابل توجهی موفقیت بدست آورد. از سوی دیگر مخالفان جمهوری اسلامی نیز راه او را در تضعیف فرهنگ سکولار هموار کردند. چرا که خود نیز اعتقادی و غیرسکولار بودند. درست به همین سبب من مبارزهی روشنفکران ایدئولوژیک را در راه سکولاریزاسیون مبارزهای جدی و موثر نمیدانم . و این مضمون را در سخنرانی بروکسل برغم کوتاهی فرصت کوشیدهام بیان کنم. (این سخنرانی را در (http://www.youtube.com/watch?v=iqENX-KqivY ) می توان شنید و مفصل تر آن را در متن پیش نویس سخنرانی که با نام «سکولاریسم، مذهب و ایدئولوژی» منتشر شده است، خواند. به این بحث همچنین در نوشتارها و گفتارهای: «ایران و ذات» ، «جنبش سبز، چرخش جامعهشناختی در ایران» و نیز در سخنرانی در دانشگاه استانفورد(http://www.youtube.com/watch?v=zMWfVyLKcJk ) پرداختهام.
خلاصهی سخن این که در چارچوب یک جنبش ملی است که میتوان به روند سکولاریزاسیون در جامعهی ایران تحقق بخشید. جنبش ملی تنها یک ایده و انتزاع نیست و ردپای آن را در واقعیتهای تاریخ ملی باید پی گیری کرد. به عنوان مثال در جنبش سبز. جنبش سبز همان گونه که در آغاز تولد خود نشان داد، می تواند به یک جنبش ملی سراسری فرابروید.
منظور من از سکولاریزاسیون، عرفی شدن مناسبات است. عرفی در برابر شرعی قرار دارد. جامعهی ایرانی در روند مدرن شدن خود از مناسبات شرعی به مناسبات عرفی انتقال یافت. این روند در یکی دو دههی نخست حکومت جمهوری اسلامی قطع شد ولی در دههی سوم، جامعهی ایران به شکلهای گوناگون به قطع روند سکولاریزاسیون واکنش نشان داد. جنبش سبز تبلور این واکنش بود. این روندِ عرفی شدن درست برخلاف خواست جمهوری اسلامی در جامعهی ما صورت گرفت.
عرف در تاریخ تحول اجتماعی، بین فقه (تئولوژی) و دانش حقوق قرار میگیرد. اولی را تضعیف میکند و به دومی فرامیروید. عرف یک منبع شناخته شدهی حقوق است. آن را حقوق نانوشته نیز مینامند. در میان کشورهای اروپایی در انگلیس بیش از همه جا حقوق بر قواعد عرفی متکی است.