۱۳۹۰/۳/۱

تسلی

به ن - یثربی


به خاطر تو، عشق من!
نه جهان را محکوم می کنم
و نه از جهانِ بی تو بیزارم




به زخم آغوشم نگاه می کنم
و دلم به حال هوا می سوزد
که میان دست های زخمی ام
هلاک می شود
و هندسه ی عشق را بی دایره
تباه می کند


دلهره ای به بزرگی عشق
که تو در گیسوان پریشان خورشید افکنده ای
گرمم می کند

۱۳۹۰/۲/۲۹

عرف چیست


جمهوری اسلامی در سه دهه‌ی گذشته با قطع روند سکولاریزاسیون در جامعه‌ی ایران تلاش کرد تا فرهنگ عرفی و ملی را در جامعه‌ی ایران تا حد امکان تضعیف کند و با توجه به امکانات مادی و رسانه‌ای و با خفه کردن صدای مخالفان تا مقیاس قابل توجهی موفقیت بدست آورد. از سوی دیگر مخالفان جمهوری اسلامی نیز راه او را در تضعیف فرهنگ سکولار هموار کردند. چرا که خود نیز اعتقادی و غیرسکولار بودند. درست به همین سبب من مبارزه‌ی روشنفکران ایدئولوژیک را در راه سکولاریزاسیون مبارزه‌ای جدی و موثر نمی‌دانم . و این مضمون را در سخنرانی بروکسل برغم کوتاهی فرصت کوشیده‌ام بیان کنم. (این سخنرانی را در (http://www.youtube.com/watch?v=iqENX-KqivY ) می توان شنید و مفصل تر آن را در متن پیش نویس سخنرانی که با نام «سکولاریسم، مذهب و ایدئولوژی» منتشر شده است، خواند. به این بحث همچنین در نوشتار‌ها و گفتارهای: «ایران و ذات» ، «جنبش سبز، چرخش جامعه‌شناختی در ایران» و نیز در سخنرانی در دانشگاه استانفورد(http://www.youtube.com/watch?v=zMWfVyLKcJk ) پرداخته‌ام.
خلاصه‌ی سخن این که در چارچوب یک جنبش ملی است که می‌توان به روند سکولاریزاسیون در جامعه‌ی ایران تحقق بخشید. جنبش ملی تنها یک ایده و انتزاع نیست و ردپای آن را در واقعیت‌های تاریخ ملی باید پی گیری کرد. به عنوان مثال در جنبش سبز. جنبش سبز همان گونه که در آغاز تولد خود نشان داد، می تواند به یک جنبش ملی سراسری فرابروید.
منظور من از سکولاریزاسیون، عرفی شدن مناسبات است. عرفی در برابر شرعی قرار دارد. جامعه‌ی ایرانی در روند مدرن شدن خود از مناسبات شرعی به مناسبات عرفی انتقال یافت. این روند در یکی دو دهه‌ی نخست حکومت جمهوری اسلامی قطع شد ولی در دهه‌ی سوم، جامعه‌ی ایران به شکل‌های گوناگون به قطع روند سکولاریزاسیون واکنش نشان داد. جنبش سبز تبلور این واکنش بود. این روندِ عرفی شدن درست برخلاف خواست جمهوری اسلامی در جامعه‌ی ما صورت گرفت.
عرف در تاریخ تحول اجتماعی، بین فقه (تئولوژی) و دانش حقوق قرار می‌گیرد. اولی را تضعیف می‌کند و به دومی فرامی‌روید. عرف یک منبع شناخته شده‌ی حقوق است. آن را حقوق نانوشته نیز می‌نامند. در میان کشورهای اروپایی در انگلیس بیش از همه جا حقوق بر قواعد عرفی متکی است.

۱۳۹۰/۲/۲۱

پلنگ در دریا


پلنگِ قله‌ی حس
در دره‌ی بین دو موج
مخمل آب را می‌جود و
آبی می‌شود


از بلندای دریا، پلنگ
چکه چکه می چکد و
در منحنی تواضع موج
غرقه می شود

۱۳۹۰/۲/۲۰

زن و زمان


پس از خواندن رمان «اورلاندو» اثر ویرجینیا وولف


«عمر به کوتاهیِ فاصله‌ی افتادن برگ از شاخه‌ی درخت است.» هنر ویرجینیا وولف در رمان اورلاندو این است که عمر چهارصد ساله‌ی اورلاندو را در این فاصله‌ی عمودیِ افتادن جا می‌دهد. و راز درازیِ عمر کوتاه انسان را در برش‌های بزرگ تحول اجتماعی باز می کند.
اورلاندو نجیب‌زاده‌ای از نزدیکان ملکه الیزابت است. او یک چهارم از زندگی‌اش را در پیکر یک مرد و سه چهارم بقیه‌ را در پیکر یک زن بسر می‌برد. او چهارصد سال عمر می‌کند اما از نظر بیولوژیک سی و شش ساله باقی می‌ماند. درازی عمر اورلاندو به درازی انقلاب بورژوازی در انگلیس است. بخش بزرگ این عمر دراز که از عصر ملکه الیزابت (عصر شکسپیر) آغاز می‌شود و تا عصر ملکه ویکتوریا ادامه می‌یابد، بر زمینه‌ی تاریخی میان این دو عصر می‌گذرد. عمر دراز اورلاندو را می توان نشانه‌ی افزایش میل به بیشتر زیستن و بیشتر تجربه کردن زندگی به هنگامه‌ی اوج‌گیری تحول اجتماعی و تغییرات ناشی از آن دید.
شکل رمان، تذکره نویسیِ (شرح حال نویسیِ ) تخیلی است. ویرجینیا وولف می‌گوید: «تفاوت رمان با شرح حال نویسی این است که رمان حاوی حقیقت نیست؛ رمان، سراب است.» او در هیات یک تذکره نویس، خواننده را به دنبال سراب زلال رمان خود می‌کشاند. روح و روانِ کاراکترهای خود را که می‌شکافد، شانه به شانه‌ی مارسل پروست به پیش می‌تازد. گرچه او نسبت به پروست از قاطعیت ضد ارتجاعی بیشتری در برخورد با پس‌ماندگی‌های مردسالارانه برخوردار است.


اما او قاطعیت خود را در هاله‌ای از ظرافت‌های فرهنگ، که با ظرافت‌های زنانه می‌آمیزد، می‌پوشاند.