۱۳۸۹/۷/۲۴

افشره‌ها (3 ) ، بازی با «رمز»

بر بال تاریکی می‌نشینم و در ناپیدایی پرواز می‌کنم. به چشم ‌های ستاره ها نگاه نمی‌کنم. ماه بی‌تفاوت است. زئوس، کرکره‌ی ابرها را می‌کشد. تنها پرواز، فاصله‌ی میان ستاره‌ها را پر می‌کند.
از یکسانی دلم می‌گیرد. نمی‌دانستم پرواز تا این حد محدود می‌کند. پاهای فکرم در کف سیاه توخالی شب فرو می‌روند. سوراخ‌های اسفنجی پرواز زورم را می‌گیرد.
تنها وقتی که از این رویداد به آن دیگری منتقل نمی‌شوی بی‌حرکتی پرواز را می‌دانی . آسمان جایی است که در آن، رویدادی رخ نمی‌دهد. فضایی است از جنس اعتبار، برای تکیه دادن به انتظار. اما تاریکی هست. تاریکی، نبودِ رویداد است. تخیلِ شبح در ذهنِ سکوت است. تاریکی جایی است که نیاز آدم را به بینایی از بین می‌برد. اما بدون بینایی نمی‌توان از لابلای تپه‌هایی که رویداد بر تن زمان می‌کارد، گذشت.
رویداد، سرنشینِ زمان است. زمان، وطن مجرد اوست. در زمان مجرد، اقیانوسِ آسمان از برکه‌ای تاریک آب می‌نوشد.

۱۳۸۹/۷/۱۳

ملت ایران بی‌تقصیر بود


نکاتی که در زیر می‌آید، به رغم جنبه‌ی انتقادی‌شان به پاره‌ای احکام در سخنان آقای گنجی، با حفظ این نظر که ایشان از مبارزان خوب و نیز از بهترین روشنفکران دینی هستند به رشته‌ی نوشتن در می‌آیند. احکام یاد شده در سخنان ایشان از این قرارند:
« چرا یک ملت به دنبال آیت‌ الله خمینی رفت؟ چرا ملتی درگیر فرایند باطل خشونت شد و به سیاه‌چاله‌ی خشونت‌ورزی سقوط کرد؟ چرا تسخیر خشونت‌آمیز دولت به گفتمان مسلط تبدیل شد؟ چرا همه، جز نوادری، خواهان اعدام زمامداران پیشین بودند؟ » و اینکه: « اشغال سفارت آمریکا به پروژه‌ی ملی تبدیل شد.»

سازمان غیر علنی، نه سازمان مخفی


این نوشته، بخشِ «متافیزیک تشکیلات گود» از نوشتار «تاریخ متافیزیک» است که بزودی منتشر خواهد شد.


متافیزیک تشکیلات گود چشم اعضا را به تاریکی درگودی‌های سازمان عمودی عادت می‌دهد تا عضو بتواند در کوره راه‌های آن هزارتوی پرپیچ و خم حرکت کند. فردِ بیگانه، در این لابیرنت، تنها تاریکی می بیند. تنها دزدان بانک اطلاعاتی رژیم، با پروژکتور ضداطلاعاتی بدان راه می‌یابند.
استغراق شهودیِ عضو در ژرفای مجازی اعتقاد، اشتیاق متافیزیک سازمانی به کار مخفی را شکل می دهد. کار مخفی، در آغاز بخاطر ضرورت کار سیاسی درجامعه‌ی استبدادی انجام می‌شود. بعدها اما عادت می‌شود. کار هرچه مخفی‌تر می‌شود، در گودی بیشتری فرو می‌رود. هرچه زمانِِ زیستن در گودی درازتر می‌شود، توانایی زندگی در سطح جامعه‌ی مدنی کمتر می‌شود و سطح تفاهم ارتباطی را برای عنصر سازمانی، تا حدی آزاردهنده می‌کاهد. در گودی، آدم تنها به اطلاعات محدودی که برای کار تشکیلاتی لازم است، نیاز دارد. علایق و عواطف عضو، نمی‌توانند امتداد بیابند؛ چون به دیوارهای سازمان می‌خورند و به خودِ او برمی‌گردند. محرومیت از ارتباط در سطح روابط مدنی، توان شهودی او را بالا می‌برد و کم‌‌بود واقعیت، قوه‌ی تخیل او را رشد می‌دهد. او در زمان تُنُکی که از واقعیت‌های کمتری می‌گذرد می‌زید. تجربه‌ی او از زمان مانند تجربه‌ی یک زندانی از زمان است. زمانی که، چون از واقعیت‌های کمی می‌گذرد، به کندی می‌گذرد. اما پس از گذشتن، چون حاوی واقعیت‌های کمتری بوده است، روند پخته شدن در جسم و اندیشه و جان او را به تاخیر می‌اندازد.