۱۳۸۹/۷/۱۳

سازمان غیر علنی، نه سازمان مخفی


این نوشته، بخشِ «متافیزیک تشکیلات گود» از نوشتار «تاریخ متافیزیک» است که بزودی منتشر خواهد شد.


متافیزیک تشکیلات گود چشم اعضا را به تاریکی درگودی‌های سازمان عمودی عادت می‌دهد تا عضو بتواند در کوره راه‌های آن هزارتوی پرپیچ و خم حرکت کند. فردِ بیگانه، در این لابیرنت، تنها تاریکی می بیند. تنها دزدان بانک اطلاعاتی رژیم، با پروژکتور ضداطلاعاتی بدان راه می‌یابند.
استغراق شهودیِ عضو در ژرفای مجازی اعتقاد، اشتیاق متافیزیک سازمانی به کار مخفی را شکل می دهد. کار مخفی، در آغاز بخاطر ضرورت کار سیاسی درجامعه‌ی استبدادی انجام می‌شود. بعدها اما عادت می‌شود. کار هرچه مخفی‌تر می‌شود، در گودی بیشتری فرو می‌رود. هرچه زمانِِ زیستن در گودی درازتر می‌شود، توانایی زندگی در سطح جامعه‌ی مدنی کمتر می‌شود و سطح تفاهم ارتباطی را برای عنصر سازمانی، تا حدی آزاردهنده می‌کاهد. در گودی، آدم تنها به اطلاعات محدودی که برای کار تشکیلاتی لازم است، نیاز دارد. علایق و عواطف عضو، نمی‌توانند امتداد بیابند؛ چون به دیوارهای سازمان می‌خورند و به خودِ او برمی‌گردند. محرومیت از ارتباط در سطح روابط مدنی، توان شهودی او را بالا می‌برد و کم‌‌بود واقعیت، قوه‌ی تخیل او را رشد می‌دهد. او در زمان تُنُکی که از واقعیت‌های کمتری می‌گذرد می‌زید. تجربه‌ی او از زمان مانند تجربه‌ی یک زندانی از زمان است. زمانی که، چون از واقعیت‌های کمی می‌گذرد، به کندی می‌گذرد. اما پس از گذشتن، چون حاوی واقعیت‌های کمتری بوده است، روند پخته شدن در جسم و اندیشه و جان او را به تاخیر می‌اندازد.
کمبود واقعیت در سازمان گود، بازتاب علاقه و عاطفه‌ی عضو به افراد محدود است. با غیبت ارتباط گسترده در گودی سازمان، عضو به راحتی آمادگی می‌یابد که به خاطر انتزاعی بنام اعتقاد کشته شود یا بکشد.
ترس در گودی تشکیلات با ترس در سطح جامعه‌ی مدنی یا در تشکیلات افقی متفاوت است. در سطح جامعه‌ی مدنی، ترس از یک واقعیت یا رویداد، با تبدیل سریع آن به واقعیت‌ها و رویدادهای دیگر متعادل می‌شود. در سازمان گود، ترس در فاصله‌ی درازِ میان واقعیت‌ها مکان می‌گزیند و به همین سبب مکانیسم ترس در شرایط طبیعی را، که برای روح انسان لازم است، از دست می‌دهد. در سازمان گود، آدم از ارتباط آسیب می‌بیند، چون در ارتباط تهدید می‌شود. احساس خطر دایمی، دلهره را عادی و نامحسوس می‌کند و به توان شهودی و انتزاعی عضو می‌افزاید.
بتدریج واژه‌ی سازمان یا حزب، کاربردی متافیزیکی پیدا می‌کند. واژه‌ی مطلقی می‌شود که ارضاء می‌کند، تسلی می‌دهد، تولید عشق مجازی می‌کند و آدم را از عشق واقعی بی‌نیاز می‌کند. واژه‌ی سازمان یا حزب، بحدی سحر آمیز است که اعضاء پیشین، که سالیانی است از گودی سازمان بیرون آمده‌اند، با آن ارضاء می‌شوند و از کاربرد متافیزیکی آن، لذت می‌برند و در خاطره‌ی گودی‌های سازمان گذشته پنهان می‌شوند. پس سازمانِ متافیزیکی ضمیر زنده‌ای است. او با عضو سخن می‌گوید، مانند خدا که با موسا. می‌گویند: «حزب گفت» یا « من حرف حزب را اجرا می‌کنم.» یا « سازمان وارد روستا شد.»
سازمان که به انتزاع تبدیل می‌شود، از قدرت مجاب کننده برخوردار می‌شود. چون سازمان یک انتزاعِ انسان - ‌ریخت ( آنتروپومورف) است. هوش دارد، عاقل است، سازمان می‌داند، همه چیز می‌داند و می‌داند که به صلاح من است که فاعل- منِ (ich-subjekt ) مرا باید در وجود انتزاعی خود مستحیل کند. یعنی من را در گودی انتزاع، مستغرق کند و از خود بی‌خود کند. تا به شهادت رساندن من کار پیش پا افتاده‌ای شود. چون من پیش‌تر، در او به شهادت رسیده‌ام. او شاهد است، شهادت می‌دهد و من مشهودم یعنی به شهادت رسیده‌ام .
سازمان یا حزب، در پرتو محبت مطلق، به بُنِ یکتا و یگانه‌ی خود در روح عضو اعتماد مطلق پیدا می کند. احساس عزیزدردانه‌ای که از قدرت فرمان و آتش برخوردار است. با مونوتئیسم‌اش جان فرد را یک‌دست و یک‌سر تصرف می‌کند. روح طبیعی عضو را از کالبد او بیرون می‌راند. و خود، روح اندام او می‌شود. پس وقتی که عضو می‌گوید فلانی مخالف سازمان است، یعنی مخالف من است و دوست من دوست سازمان است. دو «من» که در هم فرومی‌روند، «من» منتفی می‌شود. سازمان که معیار من شد، روند تفرد در من پایان می‌پذیرد. و من در جنون واگذاری خود به حزب، به این خدای مرموز و مفیستافلس مقدس، استحاله می‌یابم. سازمان با گام‌های عضو راه می‌رود و با لب‌های او حرف می‌زند. حتا وقتی که عضو از سازمان بیرون می‌رود (انشعاب)، سازمان را نیز با خود می‌برد.
پهنا و سطح سازمان عمودی محدود است و به همین دلیل نمی‌تواند واقعیت‌ها را در خود جای‌ دهد. چون واقعیت تنها می‌تواند در سطح حضور پیدا کند، برخلاف حقیقت که در گودی‌های تاریکِ تشکلِ ایدئولوژیک می‌زید. برعکس، سازمان افقی نقص سازمان گود را با یاری سازمان‌های هم‌عرض خود ازبین می‌برد.
پس هر سازمان گودی دچار کمبود واقعیت است. گودی جایی است که از حقیقت پر می‌شود و از واقعیت خالی است. به همین سبب تئوری وحدت در سازمان گود جا خوش می‌کند. درحالی که تئوری وفاق از میان سازمان‌های هم‌عرض افقی می‌جوشد.
سازمان گود یک بانک اطلاعاتی است. و همیشه در معرض سوخت اطلاعاتی است.
بر روحیه‌ی سازمان گود، ناسیونالیسم تشکیلاتی حاکم است. یک شِبه‌ِ ناسیونالیسم، شِبهِ ملیت‌پرستی، متافیزیک سازمانی را کامل و تمام‌عیار می‌کند.
برای سازمان عمودی تنها یک راه حل وجود دارد: باید از زیر سقف کلیتی به نام متافیزیک خاص خارج شود. یعنی ایده سازمان کامل را رها کند. سازمان کامل ناچار است عمودی باشد. و ایدئولوژی کامل می‌خواهد. ایدئولوژی کامل در برابر خود به دین کامل، یعنی به حریف کامل نیاز دارد تا در نبرد متافیزیکی کارایی‌اش را نشان دهد.
اگر هدف سازمان، تفاهم ارتباطی با‌شد، سازمان کامل به سازمان ناقص تبدیل می‌شود و در کنار سازمان‌های هم‌عرضی قرار می‌گیرد که همه‌ی آن‌ها ناقص، یعنی مدرن‌اند. ولی آن‌ها اقمار یک مرکز نیستند. در این صورت سازمان گود، یا سازمان عمودی، به تشکیلات افقی تبدیل می‌شود. سازمان‌های هم‌عرض با مغز رهبری فکر نمی‌کنند، چون دینامیسم اندیشه‌ی افقی، سازمان را از خرد منفصل‌اش آزاد می‌کند. این معنای سازمان افقی است. سازمان بی‌کمال و ناقصی که بعلت وقوف‌اش به نقصان نمی‌تواند اشتباه فاجعه آسایی بکند.
سازمان ناقص نیز مانند سازمان کامل متافیزیکی مرجع دارد. اما مرجع او فاقد آپارات بیولوژیک اندیشیدن است. مرجع او، مرجعی فرهنگی است. مانند دموکراسی آنتیک برای رنسانس. مرجع تشکیلات افقی در ایران، دموکراسی آنتیک ایرانی، دموکراسی در بستر ملی است. دموکراسی آنتیک ما دوسال و نیم عمر کرد. دموکراسی در ایران - بدون این فورم تثبیت شده، بدون این فورم آنتیک شده‌ی تحول بر بستر ملی - یک متافیزیک است.
سازمان گود می‌تواند متحول شود.
این تحول باید در دو مسیر انجام گیرد:
1- سازمان عمودی به سازمان افقی تبدیل شود، تا بتواند در کنار سازمان‌های هم‌عرض دیگر به پیش‌برد مبارزه‌ی آزادی‌خواهانه کمک کند
2- سازمان مخفی باید به سازمان غیرعلنی تبدیل شود. این دو مفهوم را باید از یکدیگر جدا دانست. تا سازماندهی، با قواعد مبارزه برای دموکراسی هم‌خوان شود. چرا که سازمان مخفی در ساختار اندیشه‌ی دموکراتیک نمی‌گنجد. اما سازمان غیرعلنی، چون برای علنیت مبارزه می‌کند، در این بافت می‌گنجد.
خفا در ذات سازمان مخفی است و بافتی ایدئولوژیک دارد. سازمان مخفی گاه در شرایط مبارزه‌ی علنی نیز ادامه می‌یابد. مانند سازمان‌های فاشیستی در پایان دوره‌ی فرانکو، به هنگام چرخش دموکراتیک در اسپانیا؛ یا مناسبات مخفی‌ ژنرال سالان و سازماندهی اقدامات تروریستی در الجزایرِ فرانسه.
ذاتی بودن خفا در سازمان مخفی از عنصر خفا که در ذهن و اندیشه‌ی ایدئولوژیک نهفته است، برمی‌خیزد. گاه حتا هدف، تنها مخفی بودن از حکومت نیست، بلکه مخفی بودن به منظور نفوذ مخفیانه در سازمان‌های دموکراتیک و صنفی صورت می‌گیرد و در فلسفه‌ی وجودی این سازمان‌ها قلب ماهیت می‌کند. مانند اقدام‌‌های سازمان‌یافته‌ی نفوذی بوسیله‌ی حزب توده، در انجمن‌های دموکراتیک و صنفی. اوج فعالیت نفوذی بوسیله‌ی سازمان مخفی را در اقدام نفوذی در ارتش می‌توان دید. تناقض این فعالیت نفوذی با مبارزه‌ی مسالمت آمیز را چگونه می‌توان توضیح داد؟! اقدام نفوذی در ارتش، ماهیت فرهنگ نفوذی در انجمن‌های دموکراتیک را نشان می‌دهد.
سازمان غیرعلنی، برخلاف سازمان مخفی، برای کارهایی مانند پخش و انتشار اعلامیه و سامان دهی ارتباط برای تظاهرات و اعتصاب‌ها بوجود می‌آید. یعنی اقدامات سازمان غیرعلنی، به ذات، قانونی است.
هدف سازمان غیرعلنی، ایجاد شرایط علنی شدن است. یعنی اندیشه‌ی افقی دارد. و از بی‌ارتباطی در سطح جامعه‌ی مدنی احساس خطر می‌کند. و به همین سبب از سویی به سازمان‌های علنی هم‌عرض و از سوی دیگر به سازمان‌های غیرعلنی هم‌عرض خود وابسته است. این وابستگی، وابستگی ارتباطی است.
سازمان عمودی برای این که به سازمان افقی تبدیل شود، باید ویژگی های زیر را بدست آورد:
1- از اعتقاد ایدئولوژی رها شود.
2- از ایمان متافیزیک آزاد شود. و بجای آن به ایده‌آل آزادی مجهز شود.
3- به مرجع دموکراتیک آنتیک ایرانی بازگردد.
4- از سنت تمرکز اطلاعاتی (بانک اطلاعاتی) که تشکیلات را مرموز و مهیب می کند، کنده شود. روحیه‌ی سوءظن به دیگران (غیرخودی‌ها) بازتاب میل حفاظت از گنجِ گرانقدر اطلاعاتی است.
5- به شیوه‌های مسالمت آمیز، در همه‌ی مناسبات ارتباطی روی آوَرَد. بی‌حیثیت کردن مخالف همانقدر غیرمسالمت‌آمیز است که مبارزه‌ی مسلحانه. مبارزه‌ی قهر‌آمیز مفهوم عامی است که هردو شیوه‌ی بالا را دربرمی‌گیرد.
6- عدالت و سوسیالیسم را نسبت به آزادی ثانوی کند. تا سوسیالیسم، انسانی و پسامتافیزیکی شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر