کنون دیری است که یک دموکراسی واکنشی – نه قاعدهمند- در رسانههای اینترنتی ایرانی چیرگی یافته است. زیر نام آزادیِ نظر، نه تنها حرمت قلم و قواعد مطبوعاتی به زبونی افتاده است، که حرمت اندیشمندان نیز دستخوش یک شِبهادبیاتِ به بار نیامده و تربیت نشده در مدارج سلوک ادبی، شده است. هرکس خوابنما میشود و قلم بر کاغذ یله می کند و یِلخی مینویسد. تعهد ادبی و زبانی که شرط دیرین فعالیت قلمی و مطبوعاتی در جوامع فرهیخته و در « جوامع متامل» است، مکان درست خود را در اِعرابِ نوشتن از دست داده است.
رسانههای اینترنتی ایرانی پهنهی تازشها و تک و پویِ عواطف توفانی، بجای تاملات اندیشمندانه شده است. و ستون زیر نویسهای کاربری به تجربهای شبهوایماری فروافتاده است. برخی ساده اندیشانه فکر میکنند که این بیضابطهگی، همان پلورالیسم است. و با این تصور مشتبَه، هیچ سطح و حد معقولی برای نوشتههای مستدل باقی نمانده است. آنها که با اخلاق مطبوعاتی آشنایی ندارند، مطبوعات را میچرخانند و شرط اخلاقی اهل قلم بودن را سانسور میدانند.
دموکراسی وایمار در موقعیتی مشابه رشد کرد و میزبان رادیکالیسم لگام گسیختهی ناسیونالیستی، با آمیزههای شبه سوسیالیستی شد. دموکراسی وایمار، بازنده شد چون نتوانست ضوابط اخلاقی قدرت را برای دموکراسی تامین کند. برداشت از دموکراسی در فضای اینترنت ایرانی هم اکنون بر لبهی تیز تیغ حرکت می کند.
در « تا حقیقت نابودمان نکند» از کتاب « از اغوا تا اغوا» هم نوشتم پس از وایمار، اکنون دیگر در دموکراسی، تازشِ بلرفون بر اسب پگاسوس فراتر از حدی معین مجاز نیست. مرز این نامجاز بودن را خرد عملی، با قاعدهگرایی میانهروانهاش در جامعهی سکولار تعیین می کند. قانون، بازتاب این قاعدهگراییِ خرد عملی در جامعهی سکولار است.
پس، نهاد تفاهم ارتباطی به قدرتی منضبط نیاز دارد تا از حاکمیت قاعدهگرایِ دموکراسی نگهداری کند و همزمان، استفادهی ضدانگیزهای از دموکراسی را زیر کنترل خود قرار دهد. به ویژه در هنگامهی کنونی که فیلیستینیسمِ – Philistinism- مذهبی و شبهمذهبی به نفی دموکراسی برای ایران کمر بستهاند، نیاز بیشتری به یک دموکراسی منضبط احساس میشود.
به گفتهی بوسوئه « در آنجا که همه آقا هستند، همه بندگانی بیش نیستند.» در جایی که همه قلم به دست بگیرند، ارزش نوشتن زدوده میشود و این یک سندرم جامعهی بیمار است. جامعهای که تنها آغالیدن میداند، و نه اندیشیدن و به همین سبب غیرقابل مهار است.
این عامیانه کردنِ نوشتن، این میلِ به نوشتن، بدون التزام به مطالعه، (که مسلما قلمرو آن بیرون از سایتهای مرسوم اینترنتی باید باشد) از کجا میآید؟ این تمایل به قلمزدن، بازتاب میل به عدالت، بدون التزامهای مادی آن است. و این همانند قلم به دست گرفتن بدون پشتوانهی زبانی و تعهد ادبی است. این تقسیمِ قلم، تجلی روانی تقسیم عدالت بین همه است. و نشاندهندهی عقدهی برخاسته از ناتوانی در تقسیم عدالت است که مانند «ساس» به گفتهی آن نمایشنامه نویس روس در کتابی به همین نام، در فرهنگ مذهبی گونهی خردهبورژوازی قایم شده است و در پی موقعیت مناسب برای تجلی است. «ساسِ» خردهبورژواییِ میل به تساوی ، مسلما در حق طبیعی هر فرد برای نوشتن نهفته نیست. این «ساسِ» تساوی طلب در نسوج نظام واکنشیِ رسانهای نهفته است که به سبب آنارشیاش ناتوان از فیلتر کردن آنارشی ادبیات سیاسی است. چرا که خود ریشه در همین تساوی طلبی خردهبورژوایی دارد.
در پهنهی رقابتهای مبتذل و ارزان دموکراسی وایماری که از ژرفای آن، کینه و نفرت و رسانتیمان سیاسی و مذهبی و ضدمذهبی میجوشد، تنها دیکتاتوری دیگری به پیروزی میرسد. تنها در فضایی، پختگی و متانت سیاسی رشد میکند که تعهد ادبی و هنری توام با اخلاق التزامی بر حوزهی کنشهای روشنفکری چیرگی داشته باشد.
این اینترنتِ سرشار از آغالش و تحریک، می تواند در شرایطی که امکان حداقلی برای پلورالیزم سیاسی به هستی بیاید، به اغتشاش و ناامنی دامن زند و جامعهی ایرانی را از روند دموکراسی مایوس کند. به گفتهی هابس « مردم نه به دنبال خوشبختیاند و نه در طلب آزادی و عدالت، بلکه بیش از همه خواستار امنیتاند»
مطبوعات در جامعهی دموکراتیک ضوابط حرفهای و اخلاقی محکمی دارند. در صدر این ضوابط پاسداشتن حرمت شخصی است. و نگهبانی از سطح استدلال در جامعهی دموکراتیک است.
پس، پلورالیسم را نباید به شیوهی دموکراسی وایمار، به ثَمَن بَخس به عقاید افراطی واگذار کرد. دارندگان این باورها پس از پیروزی خود نردبانی را که از آن بالا رفتهاند، خواهند شکست. برای این که چنین نشود باید به ترویج فرهنگ تعادل پرداخت. این اصلی ترین شرط رسیدن به دموکراسی است. این وظیفهی ادبیات است که با تعادل گرایی و با مبالغه زدایی اعتقادی ستونهای معنوی جامعهی دموکراتیک را تحکیم بخشد. رسانهها باید ناقل تفاهم ارتباطی، فرهنگ التزامی و زبان پیچیدهی انتقادی – و نه مکالمههای موهن و ارزان آغالشگرانه – باشند. این وظیفهی خطیری است. دموکراسی وایمار به «فناتیسم حقیقت خواهی» میدان داد و شکست خورد. اصطلاح در گیومه از آلبرکامو است . به گفتهی کامو « کسی که بر حقیقت متمرکز است تنها یک چیز را میفهمد.» به این فناتیسم حقیقتخواهی در رسانهها باید پایان داد. دموکراسی پهنهای است برای کنترل آگاهانه و غیرخصمانهی این فناتیسم حقیقتخواه و نه دامنه دادن به آن.
رسانههای اینترنتی ایرانی پهنهی تازشها و تک و پویِ عواطف توفانی، بجای تاملات اندیشمندانه شده است. و ستون زیر نویسهای کاربری به تجربهای شبهوایماری فروافتاده است. برخی ساده اندیشانه فکر میکنند که این بیضابطهگی، همان پلورالیسم است. و با این تصور مشتبَه، هیچ سطح و حد معقولی برای نوشتههای مستدل باقی نمانده است. آنها که با اخلاق مطبوعاتی آشنایی ندارند، مطبوعات را میچرخانند و شرط اخلاقی اهل قلم بودن را سانسور میدانند.
دموکراسی وایمار در موقعیتی مشابه رشد کرد و میزبان رادیکالیسم لگام گسیختهی ناسیونالیستی، با آمیزههای شبه سوسیالیستی شد. دموکراسی وایمار، بازنده شد چون نتوانست ضوابط اخلاقی قدرت را برای دموکراسی تامین کند. برداشت از دموکراسی در فضای اینترنت ایرانی هم اکنون بر لبهی تیز تیغ حرکت می کند.
در « تا حقیقت نابودمان نکند» از کتاب « از اغوا تا اغوا» هم نوشتم پس از وایمار، اکنون دیگر در دموکراسی، تازشِ بلرفون بر اسب پگاسوس فراتر از حدی معین مجاز نیست. مرز این نامجاز بودن را خرد عملی، با قاعدهگرایی میانهروانهاش در جامعهی سکولار تعیین می کند. قانون، بازتاب این قاعدهگراییِ خرد عملی در جامعهی سکولار است.
پس، نهاد تفاهم ارتباطی به قدرتی منضبط نیاز دارد تا از حاکمیت قاعدهگرایِ دموکراسی نگهداری کند و همزمان، استفادهی ضدانگیزهای از دموکراسی را زیر کنترل خود قرار دهد. به ویژه در هنگامهی کنونی که فیلیستینیسمِ – Philistinism- مذهبی و شبهمذهبی به نفی دموکراسی برای ایران کمر بستهاند، نیاز بیشتری به یک دموکراسی منضبط احساس میشود.
به گفتهی بوسوئه « در آنجا که همه آقا هستند، همه بندگانی بیش نیستند.» در جایی که همه قلم به دست بگیرند، ارزش نوشتن زدوده میشود و این یک سندرم جامعهی بیمار است. جامعهای که تنها آغالیدن میداند، و نه اندیشیدن و به همین سبب غیرقابل مهار است.
این عامیانه کردنِ نوشتن، این میلِ به نوشتن، بدون التزام به مطالعه، (که مسلما قلمرو آن بیرون از سایتهای مرسوم اینترنتی باید باشد) از کجا میآید؟ این تمایل به قلمزدن، بازتاب میل به عدالت، بدون التزامهای مادی آن است. و این همانند قلم به دست گرفتن بدون پشتوانهی زبانی و تعهد ادبی است. این تقسیمِ قلم، تجلی روانی تقسیم عدالت بین همه است. و نشاندهندهی عقدهی برخاسته از ناتوانی در تقسیم عدالت است که مانند «ساس» به گفتهی آن نمایشنامه نویس روس در کتابی به همین نام، در فرهنگ مذهبی گونهی خردهبورژوازی قایم شده است و در پی موقعیت مناسب برای تجلی است. «ساسِ» خردهبورژواییِ میل به تساوی ، مسلما در حق طبیعی هر فرد برای نوشتن نهفته نیست. این «ساسِ» تساوی طلب در نسوج نظام واکنشیِ رسانهای نهفته است که به سبب آنارشیاش ناتوان از فیلتر کردن آنارشی ادبیات سیاسی است. چرا که خود ریشه در همین تساوی طلبی خردهبورژوایی دارد.
در پهنهی رقابتهای مبتذل و ارزان دموکراسی وایماری که از ژرفای آن، کینه و نفرت و رسانتیمان سیاسی و مذهبی و ضدمذهبی میجوشد، تنها دیکتاتوری دیگری به پیروزی میرسد. تنها در فضایی، پختگی و متانت سیاسی رشد میکند که تعهد ادبی و هنری توام با اخلاق التزامی بر حوزهی کنشهای روشنفکری چیرگی داشته باشد.
این اینترنتِ سرشار از آغالش و تحریک، می تواند در شرایطی که امکان حداقلی برای پلورالیزم سیاسی به هستی بیاید، به اغتشاش و ناامنی دامن زند و جامعهی ایرانی را از روند دموکراسی مایوس کند. به گفتهی هابس « مردم نه به دنبال خوشبختیاند و نه در طلب آزادی و عدالت، بلکه بیش از همه خواستار امنیتاند»
مطبوعات در جامعهی دموکراتیک ضوابط حرفهای و اخلاقی محکمی دارند. در صدر این ضوابط پاسداشتن حرمت شخصی است. و نگهبانی از سطح استدلال در جامعهی دموکراتیک است.
پس، پلورالیسم را نباید به شیوهی دموکراسی وایمار، به ثَمَن بَخس به عقاید افراطی واگذار کرد. دارندگان این باورها پس از پیروزی خود نردبانی را که از آن بالا رفتهاند، خواهند شکست. برای این که چنین نشود باید به ترویج فرهنگ تعادل پرداخت. این اصلی ترین شرط رسیدن به دموکراسی است. این وظیفهی ادبیات است که با تعادل گرایی و با مبالغه زدایی اعتقادی ستونهای معنوی جامعهی دموکراتیک را تحکیم بخشد. رسانهها باید ناقل تفاهم ارتباطی، فرهنگ التزامی و زبان پیچیدهی انتقادی – و نه مکالمههای موهن و ارزان آغالشگرانه – باشند. این وظیفهی خطیری است. دموکراسی وایمار به «فناتیسم حقیقت خواهی» میدان داد و شکست خورد. اصطلاح در گیومه از آلبرکامو است . به گفتهی کامو « کسی که بر حقیقت متمرکز است تنها یک چیز را میفهمد.» به این فناتیسم حقیقتخواهی در رسانهها باید پایان داد. دموکراسی پهنهای است برای کنترل آگاهانه و غیرخصمانهی این فناتیسم حقیقتخواه و نه دامنه دادن به آن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر