۱۳۸۹/۱۰/۲۶

دینِ نفرت، نفرت به دین، و بازی با نفرت

تحول اجتماعی در انگلیس از رفورماسیون تا توافق بر لایحه‌ی حقوق به مرحله‌ی کنونی تحول اجتماعی در ایران پس از جنبش سبز شباهت دارد.
نیروهای مذهبی در انگلیس پس از گذر از فجایع و خشونت های گوناگون به این نتیجه رسیدند که تنها راه برای آزادی مذهب تامین امنیت و دموکراسی و حقوق بشر است. یعنی برای این که مذهب آزاد باشد باید بی دینی نیز آزاد باشد. دموکراسی نتیجه ی پی بردن جامعه به بی حاصلی نفرت ورزی است. رابطه ی دین و دموکراسی، باید بر بستر تحول اجتماعی بررسی شود. دشمنی با دین، بیرون از بستر تحول اجتماعی رخ می‌دهد و دشمنی با یک مقوله‌ی مجرد است. زیرا نفرت شدید به مذهب با تحول عرفی مذهب نیز مخالفت می کند و این تاثیر عملی زیانبخشی بر مناسبات انسانی می گذارد. در حالی که برخورد تفاهم آمیز با اعتقادات مردم، به تحول عرفی اعتقادات آن ها کمک می‌کند. این مسیری است که تاریخ تمدن بشری پیموده است. بجای مبارزه‌ی بی انعطاف با تعصب دینی، باید به رویارویی تحول اجتماعی با تعصب دینی یاری کرد؛ تا تعصب دینی به چالش درونی افتد. پوریتان هایی که امضاء خود را زیر سند دموکراسی و لایحه ی حقوق گذاشتند یک گروه سخت‌گیر و متعصب بودند. که بر بستر تحول اجتماعی ناچار شدند سخت‌گیری و تعصب خود را به قلمرو رفتارهای مذهبی محدود کنند تا راه برای استقرار همزیستی و دموکراسی باز شود.


تحول اجتماعی در انگلیس سنتز دموکراسی را از درون آنتی‌تزهای مذهبی بیرون آورد و آن را توسط فراریان و تبعیدیان مذهبی، با کشتی «مای ‌فلاور» به آمریکا صادر کرد، تا در آن جا ثمره‌ی مبارزات پارلمان با شاه را درو کند. در واقع همین پوریتان‌های فراری بودند که نه تنها مذهب را با جدا کردن از سیاست، آزاد کردند بلکه نقش پدران معنوی دموکراسی در آمریکا را به عهده گرفتند. آنان در کشتی مای فلاور سندی را تنظیم کردند که بعدها به صورت یکی از منابع قانون اساسی آمریکا درآمد.
شاید در آینده‌ای نزدیک در ایران نیز ما شاهد تجربه‌ی مشابهی باشیم. شاید نیروهای مذهبی، که از جنگ بی‌حاصل عقیدتی خسته و سرخورده می‌شوند در جریان تحول اجتماعی از افراط‌های مذهبی پالایش ‌یابند و مانند مذهبی‌های انگلیس رهایی خود را در استقرار دموکراسی بیابند. اما دیگر امیدی به آن دسته از چپ ها و ناسیونالیست‌ها که گِردِ نفرت ضدمذهبی مشترک و متحد ‌شده‌اند و گونه‌ای مذهب جدید بوجود ‌آورده‌اند، نمی‌توان داشت. چرا که آنان نفرت پراکنی خود را با نفرت پراکنیِ حاکمیت دینی توجیه می‌کنند. از ستیز میان دو نفرت، دموکراسی نخواهد رویید. دموکراسی آنجایی می‌روید که شکست نبرد بی‌حاصل نفرت‌ها علیه یکدیگر به گونه‌ای عینی و عملی احساس شده باشد. این گرایش‌های افراطی در مردم ایجاد هراس و نگرانی می‌کنند، چیزی که توان انتقادی مردم را از نیروهای مذهبی پایین می‌آورد که پی‌آمدی جز جلوگیری از گسترش افق ذهنی آن نیروها ندارد.
این فاکتور ایرانی بر بستر تحول اجتماعی در انگلیس غایب بود. تجربه‌ی پوریتان ها نشان داد که دموکراسی فرآیند تحولات درونی در ساختارهای دینی است. و تنها با به رسمیت شناختن دموکراسی است که مذهب به آزادی می‌رسد. ضدیت با مذهب، به سبب خردگریزی و عصبی بودنش، این تحول را کند می‌کند.
نفرت ضد دینی در جامعه‌ی ایرانی خارج از کشور، شکل مسخ یافته‌ی «مبارزه‌ی مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک»، در چهاردهه‌ی پیش است. که می‌کوشید تعادل‌اش را که در پیِ بریدن از ‌مذهب از دست داده بود، با پرستش شیوه‌ی معینی از مبارزه دوباره بدست آؤرد. به همین سبب پس از پذیرفتن یک ایدئولوژی رسمی- یک دین تازه - از پرستش سلاح بی‌نیاز شد و دگرباره پس از اوج گیری بحران ایدئولوژی به یک ایدئولوژیِ ضد ایدئولوژیک و مذهب ضد دینی گروید.


مذهب ضد دینی در حقیقت یک روانشناسی اجتماعی است. که سامان پذیری ایدئولوژی را ندارد، اما خلاء آن را در روح آدم پر می‌کند و به همین سبب مسامحتا به آن ایدئولوژی می‌گوییم. ویژگی این روانشناسی اجتماعی، فعال شدن توفانیِ عواطفی است که به وسیله‌ی حاکمیت دینی سرکوب شده‌اند. عواطف سرکوب شده چون ازضربه زدن به پیکر مادی حاکم ناتوان‌اند، به مقدسات آن می‌تازند. و بدین گونه، عواطف سرکوب شده را به مرحله‌ی تصعید (سوبلیماسیون) می‌رسانند و در نتیجه از نظر روحی تخلیه می‌شوند و به همین سبب نمی‌توانند دریابند که بدنه‌ی اصلی حاکمیت دینی دیگر به مقدسات پیشین خود باور چندانی ندارد و قدرت، تنها گوهر مقدس آن است.




افزون بر نفرت دینی و ضد دینی، با نفرت جریانی که به رغم غیر مذهبی بودن‌اش به گرایش ضد دینی در فضای اپوزیسیونی خارج از کشور نفرت می‌ورزد، رویاروییم. نفرت این جریان به گرایش های ضد دینی از این روست که آن‌ها راه هر گونه سازشی را با ولایت فقیه می‌بندند. چرا که این جریان خود جانبدار سازش با ولایت فقیه است. این جریان به نفرت حاکم یعنی به حکومت دینی امتیاز می دهد و با نفرت محکوم، دشمنی می کند و این برخورد را برخوردی پراگماتیکی و مدرن می داند و در سایه‌ی این به اصطلاح پراگماتیسم، گوهر غیر اخلاقی برخورد خود را نمی بیند و بدینسان در شناخت رابطه ی علّی میان دو نفرت دچار اشتباهی اخلاقی می‌شود.
این جریان گرایشی مازوخیستی دارد چرا که با مبالغه در برخورد با نفرتِ محکوم، دشمنی آن را به سوی خود جهت می دهد. و در برابر رنج حاصل از این دشمنی به جای متعادل کردن مواضع خود به مقاومتی متعصبانه روی می‌آورد . و از این مقاومت متعصبانه لذتی مازوخیستی می‌برد. غافل از این که تسلیم گاهی واقعیتی پراگماتیکی است. گاه باید پرچم آن را بالا برد. تسلیم گاهی عزت نفس آدم را حفظ می‌کند. این تعصب سیاسی نمی‌تواند در رابطه با مردم از این پراگماتیکِ تسلیم سود بجوید، گرچه در رابطه با قدرت از آن سود می‌جوید. جریان یاد شده، بازی با نفرت میان دین و ضد دین را هوشمندی پراگماتیکی می‌داند اما بازی با نفرت ها با درک پراگماتیک به معنای واقعی آن کاملا در تعارض قرار دارد. درک پراگماتیک به بازدهی طرح یک ایده بر بستر تعادل اهمیت می دهد. در حالی که این جریان به شرایط غیرعادی ، تنش دائمی سیاسی و تشدید دشمنی دامن می‌زند و آن هم با ادعای طرفداری از سازش‌. او سازش با بالا را با بی انعطافی با مخالفین خود در پایین کامل می کند.
بازی با نفرت ها یک بازی غیر دموکراتیک است و با سازش به معنای اصولی آن، که مهر و مدارا می‌گستراند، مغایر است. این جریان، با برخوردهای سازش آمیز با ولی فقیه در شرایطی که او هردم به فشار و خشونت و کشتار می‌افزاید، فضای تحریک آمیز در اپوزیسیون را تشدید می‌کند.
به این سه گونه نفرت، نفرت ناسیونالیستی و نفرت های ایدئولوژیک در فضای سیاسی را نیز باید افزود.


برای برون رفت از این همه نفرت، تنها به نسل جوان ایرانی می‌توان امید بست. مبارزه‌ی نسل جوان در جهت تغییر شرایط اجتماعی‌ای است که حاکمیت دینی نماد آن است. چرا که مخالفت نسل جوان تنها ساختار سیاسی حاکمیت را در بر نمی گیرد. مخالفت او با کل ساختار فرهنگی و اجتماعی‌ای است که نفرت می‌پراکند و بخش گسترده‌ای از اپوزیسیون را نیز دربر می‌گیرد. ساختاری که حاکمیت، بر متن و زمینه‌ی آن بر پا ایستاده است. پس فروافتادن حاکمیت دینی، به خوانش این نسل، فروافتادن هنجارهای نفرت‌آفرین مخالفان آن نیز هست. چرا که نسل جوان، که آینده‌ی ایران را رقم می‌زند، برای پیشرفت، بیش از هرچیز دیگر به تعادل در منش و فکر نیاز دارد، نه به بازی با نفرت و تحریک و دشمنی.


24 دیماه 1389

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر