۱۳۸۹/۳/۷

اسلام در ایران تنها در یک نظام حقوقی اعتبار دیرینه‌ی خود را باز می‌یابد


انقلابی که هم اکنون در ایران مشخصا به نظام اسلامی واکنش نشان می‌دهد، به این جهت قابل بررسی است و اهمیت ویژه دارد که زیر تاثیر نظرها و نگرش‌های پیشینیِ (اپریوری) گروه‌ها و احزاب سیاسی بوجود نیامده است. برعکس، بسیاری از گروه‌ها و احزاب سیاسی بخاطر هراس و نگرانی‌شان برای حفظ دست‌آوردها، کاملا محتاط و حتا محافظه‌کار شده‌اند. این، جنبشِ خود جوش است که با آگاهی حیرت‌انگیزی و با بی‌اعتمادی به گروه‌ها و احزاب سیاسی، چون رودخانه‌ای در کوچه و خیابان جاری شده و تمایل‌ها و آرزوهای خود را پس از سی سال درد و عذابِ سرکوب، از ژرفاى جوشش‌های درونی‌اش فرا می‌آورد و با امواج خود، مخالفت‌ها را از پیش راه می‌روبد. مقاومت در برابر این رودخانه بیهوده است چرا که جوشش‌اش از ژرفا می‌آید.
امروز دیگر بحث در این نیست که نظام اسلامی شکست خورده‌است تا ایدئولوژى دیگری به پیروزی برسد. این سخن‌ها به دورانی مربوط بود که با نظام‌های بسته‌ی اعتقادی مشخص می‌شد. دوران نظام‌های ایدئولوژیکی پایان یافته است. اکنون شکست کمتر مطرح است. این، پدیده‌ای ژرف‌تر و فراتر از شکست است. خیلی ساده می‌گوئیم که این نظام‌ها واقعیت‌هائی بودند که عمرشان به پایان رسیده است. همانگونه که عمر نظام کمونیستی نیز به پایان رسیده است.
نیروها و شخصیت‌های سیاسی در اپوزیسیون بهتر است متوجه باشند اکنون که نقشی در دادن شور اجتماعی به مردم نداشته‌اند، دستکم آن را از آن‌ها نگیرند. مردم اگر شور اجتماعی‌شان را از دست بدهند، توان مبارزه کردن را نیز از دست می‌دهند؛ مایوس و افسرده می‌شوند؛ آنگاه به دختران و پسران ایرانی دگرباره تجاوز خواهد شد، بی‌آنکه تاریخ بداند، و مسئولیت انسانی آن بعهده‌ی همه‌ی ما به درجه‌های گوناگون خواهد بود.
در این صورت ایران زیر حاکمیت یک نظام مرده، با همه‌ی ارزش‌های اخلاقی و انسانی وداع خواهد گفت. زیر حاکمیت شبحی که فاقد مضمون است. واقعیتی که از حقیقت خالی شده است.
تشخیص این واقعیت تهی، کار دشواری نیست. این را هم از جنبش ما می‌توان آموخت و هم از تاریخ و تئوری. این را می‌گویم تا طرفداران اشباحِ به تاریخ پیوسته که نادانى خود را با ظاهر محافظه‌کاران مىپوشانند، زیر سایه‌ی آن‌ها بیهوده سینه نزنند. این را اکنون خودِ دولت‌مردان نظام هم آشکارا می‌بینند. مانند هگل که خود یک دولتمرد پروسى بود، زیر عکس شاه پروس (به گفته‌ی هاینریش هاینه) با اشاره به تصویر شاه (سلطان) به دانشجویان گفت عمر این واقعیت تمام است. حقیقت از کشور این تن‌ رخت بربسته است. (نقل به معنا)
زئوس هنگامى که اراده کرد (که پسرش را که نیمه‌ی نژاد انسانی‌ داشت) و در جنگ تروا مُرده بود، زنده کند، با هشدار همسر زیبا و نیرومندش «هرا» روبرو شد که گفت: تو نمی‌توانی؛ تو اجازه نداری که برخلاف قوانین هستى عمل کنی! پس زئوس، خدای خدایان با غم بسیار مرده را به حال خود واگذاشت. محافظه‌کارانِ معتاد به فلسفه‌، زیر بال این جسد پوک شده را رها کنند.
برخى از اصلاح طلبان پیشین‌، که دیگر از اصلاح طلبان کنونى نیستند. چون جنبش، معنا و کارکرد اصلاح‌طلبى را تغییر داده است. اصلاح‌طلب پیشین به عنوان اصلاح‌طلب، خود نیز اکنون دیگر مفهوم چندان زنده‌اى نیست. دیگر اصلاح‌طلبى بدون پسوند جدید به درستى شناخته نمىشود. بویژه روز قدس درخیابان‌ها، معناى اصلاح‌طلبى تغییر کرد. دموکراسى نیز از تئورى و کتاب بیرون آمد و چون گوهری شفاف در خیابان‌ها براه افتاد. دیگر معناى دموکراسى که همان نظام حقوقى است، مفهومى مادى شده‌است. دیانت اسلام تنها در نظام حقوقى، یعنى در دموکراسى است که اعتبار و حرمت گذشته‌ى خود را بدست خواهد آورد. هرنظام دیگری بجز نظام حقوقى با تجربه‌ى تاکنونىِ بشریت، نظامى دیکتاتورى است. کارکرد نظام دیکتاتورى نیز این است که چونان نظامِ حامل ایدئولوژى یا مذهب، از آن ایدئولوژى یا مذهب هتک حرمت و حیثیت کند. اکنون دیگر آته‌ئیسم هم دگرگونه شده است. تفاهم ارتباطى، میان باورمندان به اسلام و ناباورمندان به آن، زاده‌ی این وفاق است که اسلام چونان یک منظومه‌ى اخلاقی و ارزشى، در زندگى روزمره‌ى مردم نه تنها نباید تضعیف شود، بلکه باید تقویت شود. و درست در چارچوب چنین منظومه‌اى است که آته‌ایسم در جامعه به آزادی مى‌رسد. این آمیزه‌ى فرهنگى، این وفاق عملى، که دموکراسى را مىسازد حتا جنبه‌ى نظری هم ندارد. این، کارکردِ طبیعىِ نظام حقوقى است. پس نظام حقوقى، اکنون در ایران خیلى هم فوق مرحله‌اى نیست، بلکه روح اهدافِ مرحله‌اى جنبش است.
پس بین هدف‌هاى مرحله‌اى و فرامرحله‌اى جنبش، یک رابطه‌ى متقابل درونى (همان چیزی که به گفته‌ى یورگن هابرماس در گذشته به آن دیالکتیک مىگفتیم ) وجود دارد. براساس این رابطه‌ى متقابل درونى، رهبران جنبش سبز نباید از گسترش ایده‌ى نظام حقوقى در بدنه‌ى جنبش نگران شوند. راه‌هائى براى تنظیم رابطه میان هدف‌های مرحله‌اى و فوق مرحله‌اى وجود دارد، که باید بررسى شوند. یعنی راه‌هاى سازش میان این دو گونه هدف را باید پیدا کرد.
رهبران اصلاح‌طلب که در چارچوب اهداف مرحله‌اى حرکت مىکنند نباید در برابر خواست‌هاى فوق مرحله‌اى جنبش سبز که از پائین مىجوشد بایستند. و تا کنون نیز چنین نکرده‌اند. خواست‌های جنبش از پائین نیز در برابر خواست‌های مرحله‌اى رهبران اصلاح‌طلب قرار ندارد. تفاهم متقابل این دو جریان در جنبش سبز، ویژگى منحصر بفرد جنبش مردمى ماست که برغم خودجوش بودن‌اش خرد و منطق دارد. این خرد و منطق را از پیچیده بودن موقعیت سیاسى حاضر- و تجربه‌ى سى سال رنج- مىگیرد. این تفاهم در جنبش در حال کارکردن است، یعنی فوکسیون خود را دارد. حتا رد پاى آن را در جائى از بیانیه‌ى سیزدهم آقاى موسوى می‌توان مشاهده کرد.
یکى از درس‌هائى که از جنبش مردمى کنونى باید گرفت این است که با فورمالیسم مذهبی، راه به منزل مقصود نمىتوان برد. ملت ایران ضمن علاقه به دین و مذهب‌شان واقعا از فورمالیسم مذهبى بیزار شده‌اند و تظاهرات روز قدس به این حقیقت، روشنى بیشترى بخشید. علاوه بر آن، فورمالیسم مذهبى (یعنى مسائل جنبش را مربوط و نامربوط با هاله‌اى از عقاید دینى پوشاندن) مانع باز شدن درهاى تفاهم ارتباطى است. بدون تفاهم با همه‌ى غیرخودىها، با همه‌ى ایرانیان و گروه هاى فکرى آنان، راهِ مانائى نهضت سبز نیز بسته خواهد شد. این راه در صورتی بسته نخواهد شد که افق نظرى و نگاهى که به فضاهاى گوناگون انسانى افکنده مىشود، گسترده باشد.
فورمالیسم، یعنى چسبیدن به تجلیات بیرونىِ یک اعتقاد، که به ظاهرسازى و گسترش اخلاق دوگانه مىانجامد، و این همان چیزى است که راه تفاهم را مىبندد. چون فورمالیسم، در ظاهرسازى، و تظاهر به چیزى، افراط مىکند قبل از هرچیز، خودِ آن چیز را از ارزش مىاندازد. اگر والاترین ارزش‌های انسانى را لاینقطع در کوی و برزن و در هر لحظه‌ى زندگى خصوصى و عمومى دائما تکرار کنیم آن‌ها نیز ارزش خود را از دست خواهند داد. ایده‌ها و ارزش‌های انسانى نیز از نظرِ شکلِ طرح، محدودیت‌های خود را دارند و مانند هرچیز دیگری با کاربرد نامناسب و بىهنگام و با تکرارهاى همیشگى، ارزان و بىمقدار مىشوند، و کلُ شیئ اذا کَثُرَ رَخُص و اذا قَلَ غلا.
ناصر کاخساز
ششم مهرماه 1388

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر